مجمع
الجزاير
ايراني
، باره
هاي از
هم
گسسته
ي
جامعه
ي
ايرانيان
داخل و
خارج
از
كشور
است،
مجموعه
اي كه
عناصر
آن نه
فقط از
جنبه ي
جغرافيايي
، بلكه
همچنين
از نظر
فرهنگي
،
اجتماي
، و
سياسي
بيشز
پيش از
يكديگر
فاصله
ميگيرند!
اين از
هم
گسيختگي
همه
جانبه
مختص
پاره
هاي
داخل و
خارج
نيست؛
اقشار
مختلف
جامعه
ي در
داخل
نيز با
روندي
پر
شتاب
در حال
فاصله
گرفتن
از
يكديگر
هستند.
اين
روند
نوين
هرچند
در
ظاهر
با
نظزيه
ي
فاصله
ي
طبقاتي
چپ
تشابهات
فراواني
دارد
ولي با
نگرشي
عميق
تر
تفاوتهاي
ماهوي
آن با
اشكال
متنوع
نظريه
ي
طبقاتي
عصر
صنعتي
آشكار
ميشود
در
رويكرد
طبقاتي
عصر
صنعت
كه
عمدتان
از سوي
پيروان
سوسياليسم
ماركسيستي
مطرح
ميشد
ريشه و
پايه ي
اساسي
بحرانهاي
اجتماعي
گسترش
و عميق
شدن
شتاب
آميز
توانايي
اقتصادي
اقشار
مختلف
اجتماعي
است. با
به
حركت
در
آمدن
امواج
نوين
تمدن
اطلاعاتي
در دهه
هاي 80 و 90
اما ؛
نياز
سوزان
دسترسي
به
ايده
ها و
اطلاعات
نوين -
نه
تنها
از
جنبه
ارزش
روز
افزون
اقتصادي
آن
بلكه
بخصوص
به
دليل افزايش
بي
سابقه
ي ارزش
اجتماعي-
فرهنگي
اطلاعات
و
نقشي
كه
انباشت
اطلاعاتي-
فرهنگي
در
زندگي
روزمره
افراد
بازي
ميكند -
به
ايجاد
سنتزي
تازه
از
فاكتور
هاي
اقتصادي
،
اطلاعاتي-
فرهنگي
و
سياسي
انجاميده
است. به
ساده
ترين
كلام
در عصر
انفرماتيك
نيازهاي
فرهنگي
و
بخصوص
نياز
سوزان
توده
ها به
مبادله
ي آزاد
ايده
ها و
اطلااعات
در
ارتباطي
ارگانيك
،
تنگاتنگ
و
تفكيك
ناپدير
با
نيازهاي
اقتصادي
اند!
در يك
چنين
فضايي
، شكاف
بين
گروه
هاي
مختلف
اجتمايي
نيز به
سهم
خود
موثر
از
آنتاگونيسمي
مبتني
بر
فاصله
و
تفاوت
فرهنگي
است ؛
فاصله
اي كه
با
سرعتي
سرسام
آور در
حال
فزوني
است!!
آين
آنتاگونيسم
فراصنعتي
با
توجه
به
ويژگي
خاصي
كه
جوامع
مختلف
ايرانيان
داخل و
خارج
كشور
از نظر
فاصله
ي
جغرافيايي
دارند
در
مجمع
الجزاير
ايراني
شدت
گرفته
و
بشكلي
بارز
تر عمل
ميكند .
مجمع
الجزاير
ايراني
شكل
بارز و
در عين
حال
ويژه ي
انبوه
زدايي
اجتماعي
در
طليعه
ي تمدن
فراصنعتي
است!!